آرمانآرمان، تا این لحظه: 17 سال و 25 روز سن داره

آرمان روان

دلتنگی

پسر گلم. هیچوقت دلم نمیخواد خاطرات روزهای تلخ رو برات ثبت کنم ولی گریزی از ناخوشی نیست و خوبیش اینه که یادت میفته چقدر تو روزهای خوش زندگیت از خدای مهربون غافل شدی و یادش نکردی. نازنینم، وقتی چند روز پیش بابایی تصمیم گرفت اینبار برای تنظیم قند خونش بره بیمارستان و بستری بشه، خوشحال شدم. چون بعد از مدتی به خودش اومد و یادش افتاد که باید به فکر سلامتیش باشه. ولی دیروز وقتی تو لباس بیمارستان دیدمش، دلم کنده شد. با وجود اینکه هم من و هم تو بخاطر موقعیت کاری بابایی به دوریش عادت داریم ولی اینبار تحملش خیلی سخته. بابایی هم اونجا خیلی حوصلش سر میره و بیشتر احساس دلتنگی میکنه. هرچند روزهای سختیه ولی امیدوارم اثر مثب...
31 فروردين 1392

بازم تولدت مبارک

امروز روز تولد توست و من هر روز بیش از پیش به این راز پی میبرم که تو خلق شده ای برای من تا زیباترین لحظه ها را برایم بسازی . . . تولدت مبارک   از روزی که صدایت در وجودم طنین انداز شد،شتاب تپیدن قلبم رو به فزونی یافت امروز ثانیه ها نام تو را فریاد می زنند و من در اوج عشق خود را در پستوی زمان تنها حس نمی‌کنم . . . تولدت مبارک ای زیبا ترین ترانه ی هستی ، بدان که شب میلادت برایم ارمغان خوبی ها و زیبایی هاست پس ای سر کرده ی خوبی ها میلادت مبارک . . .   دفترچه ی خاطرات قلبم را که خالی از عشق و یکرنگی بود سرشار از عشق و محبت کردی  ، نازنیم ، زیباترینم حضور گرم و همی...
18 فروردين 1392

تولدت مبارک

بازم شادی و بوسه ، گلای سرخ و میخک میگن کهنه نمی شه تولدت مبارک تو ین روز طلایی تو اومدی به دنیا و جود پاکت اومد تو جمع خلوت ما تو تقویما نوشتیم تو این ماه و تو این روز از اسمون فرستاد خدا یه ماه زیبا یه کیک خیلی خوش طعم ،با چند تا شمع روشن یکی به نیت تو یکی از طرف من الهی که هزارسال همین جشنو بگیریم به خاطر و جودت به افتخار بودن تو این روز پر از عشق تو با خنده شکفتی با یه گریه ی ساده به دنیا بله گفتی ببین تو اسمونا پر از نور و پرندس تو قلبا پر عشقه رو لبا پر خندس تا تو هستی و چشمات بهونه س واسه خوندن همین شعر و ترانه تو دنیای ما زندس واسه تولد تو باید دنیا رو اورد ستاره ...
17 فروردين 1392
1